شب از نیمه گذشته بود،همه در پشت نخل ها در گُصبه ی آبادان روبروی رودخانه ی
پرتلاطم اروند استقرار یافتیم که آب بالا بیاید و به اصطلاح مد بشود.انتظار مثل خوره
به جانمان افتاده بود،همه چیز در سکوت و تشویش می گذشت...
برو بچه ها با تجهیزات کاملی گوش به فرمان بودند تا مثل همیشه با
هجومی جانانه شهر فاو را به تسخیر خوددرآورند.
شب هولناکی بود.من که ناآرامتر از دیگران بودم به هرجایی سرک می کشیدم
تا زمان را بکاهم.برخی از بچه ها را در حال راز و نیاز دیدم و بعضی در دل تاریکی
شب مشغول نوشتن وصیت نامه های خود بودند..
به خانه ی روستایی که وسط نخل ها قرار داشت نزدیک شدم.صدایی مرا به خود جلب کرد.
صدای جنگ و گریز و همهمه ی عده ای را شنیدم،با تعجب به طرف صدا کشیده شدم،
صدا واضح تر و بلندتر می شد.کورمال کورمال خودم را به محل اصلی صدا رساندم
با تعجب دیدم جمعی از بچه ها که حدوداٌ بیست نفری میشدند با تجهیزات کامل نشسته
و مشغول تماشای فیلم شمشیر زن یک دست بودند.خنده ام گرفته بود.
به خودم گفتم :بابا اینا دیگه کی ان؟چه آروم و بی خیال؟!مگه قرار نیست
چند لحظه ی دیگه خودشون رو به این امواج پرتلاطم بسپارن؟
مگه نه یه جنگ خونینی در پیش دارن ؟چطور اینقدر خونسردن؟
انگار نه انگار که میخواد اتفاقی بیفته ؟!
همین که متوجه حضور من شدند از سیر تا پیاز فیلم را با هیجان برایم تعریف کردند
و از من خواستند که هر طور شده تا پایان،فیلم را با آنها تماشا کنم و الا نصف عمرم بر فناست.
من که بیشتر،خودِ بچه ها را تماشا میکردم تا فیلم را؛در کنارشان نشستم و در چهره ی
شاداب آنها که در اثر کم و زیاد شدن نور تلویزیون روشن و تاریک میشد
خیره شدم و ناخودآگاه شهادت برخی از آنها را در ذهنم مرور می کردم .
در فکر بودم که بک مرتبه تلویزیون و ویدیو با هم خاموش شدند.صدای اعتراض
بچه ها بلند شد..مسوول تبلیغات با سرعت خودش را به جمع ما رساند و با هیجان گفت:
آماده شید، آب اومده بالا.
یکی از بچه ها فریاد زد :حالا چه وقته حمله است؟مسوول تبلیغات به شوخی گفت:
انشاله وقتی برگشتین بقیه شو براتون پخش میکنم!یکی از بچه های دیگر که به نظر
جوان تر از بقیه می آمد رو کرد به بچه ها و گفت:بچه ها هر کی زنده برگشت روز
قیامت بقیه شو واسه مون تعریف کنه!همه خندیدند و از آنجا دور شدند تا به قایق ها
برسند و سوار شوند.
طنین خنده هایشان سکوت اروند را در هم شکست....
"شادی ارواح طیبه ی شهدا به ویژه شهدای یگان ویژه ی صابرین صلوات....التماس دعا..."